قرار نیست همیشه Productive باشیم!

قرار نیست همیشه Productive باشیم؛ این اولین جمله‌ای بود که به ذهنم رسید تا بعد از دو هفته بنویسم و از قضا تو دسته روزنوشت هم قرارش بدم؛ جمله‌ای که حین پیاده‌روی به ذهنم رسید، پیاده‌روی‌های ۷ الی ۸ کیلومتری‌هایی که فکر می‌کنم از شروعش بیش از یک ماه می‌گذره و از انگیزه و اشتیاقم برای شروع این چالش قبلا صحبت کردم (+). ولی زاویه‌دیدی که تو اون یادداشت داشتم بیشتر متمرکز روی سلامتی و داشتن عادات‌های سالم برای ایجاد سبک زندگی سالم بود ولی اخیرا چیز جدیدتر و جدی‌تری تو این پیاده‌روی‌ها حس می‌کنم؛ یک چیز ذهنی‌تر: حس فراغت.

دمی را به شادمانی گذران!

فراغت از همه جا و بودن با خودت و واگذار شدن به خودت. علاجی برای آشوب‌ها و گرفتاری‌های ذهنی و روشی برای بروز و خطور ایده‌ها. نمونه‌اش هم همین «قرار نیست همیشه Productive باشیم!» و این وقتی به فکرم رسید که داشتم خودم رو شماتت می‌کردم که چرا یادت رفت هندزفری بیاری که به مصاحبه‌ای که دانلود کرده بودی گوش کنی؟ اونم تو شرایطی که همه‌چی مهیاست و هیچ کاری نداری! ولی واقعا قرار نیست هر لحظه در حال انجام فعالیت‌های کاربردی و مفید باشیم و هر لحظه بخوایم چیز جدیدی یاد بگیریم. و جالبه که این استحاله در شرایطی در من ایجاد شده که قبل‌تر تو همین وبسایت نوشته بودم که نمی‌تونم هیچ‌کاری نکنم؛ همیشه کتابی برای خوندن هست، دوره‌ای برای یادگیری مهارت هست، فیلمی برای دیدن هست و در کل چالش‌های جذابی برای برنامه روزانه هست ولی به تازگی دارم با خودم کلنجار می‌رم که قرار نیست همیشه بازدهی داشته باشی؛ تازه اگر هم واقعا بازدهی داشته باشی! شاید فقط فکر می‌کنی که بازدهی داری!

ملال و چنگال‌های آهنین اسارتش

البته شاید هم توجیهی باشه برای ملالی که یکی دو روز گذشته دچارش شده بودم و شاید بشه گفت که هنوز هم دچارشم. فکر می‌کنم بارها و بارها چه در همین وبسایت و چه در یادداشت‌های کاری‌ام از «ملال» نوشتم و گفتم، پدیده‌ای که با ارجاع دادن به کتاب «فلسفه ملال»، همیشه ازش به عنوان یکی از مقتضیات حتمی عصر مدرن یاد کردم ولی هر چقدر هم که فکر کنی یک پدیده رو می‌شناسی باز نمی‌تونی دچارش نشی و به دامش نیفتی. جنس ملالی که تجربه کردم فکر می‌کنم عجیب‌تر از همیشه بود؛ فقط ساعت رو نگاه می‌کردم که زمان بگذره، صبح به شب برسه، از سر کار به خونه بیام، بخوابم و از خونه برم سر کار و تقریبا هیچ‌کار مفید و خلاقانه‌ای نکنم.

و این در صورتی بود که قبل از این که «ملال» سراغم بیاد کتاب «زیر تیغ ستاره جبار» رو تقریبا یک نفس تموم کرده بودم و خیلی هم ازش لذت برده بودم که در اولین فرصت که حوصله‌اش رو پیدا کنم راجع بهش می‌نویسم و شاید حتی یک شماره از پادکست معرفی کتاب جریان را بهش اختصاص بدم و راجع بهش صحبت کنم. خلاصه این که از ملال کم نخونده و کم ندیده بودم و حتی کم هم تجربه‌اش نکردم ولی این دفعه متفاوت از دفعات گذشته بود؛ سنگین‌تر و عمیق‌تر.

وودی آلن؛ خالقِ منطقی «مرد غیر منطقی»

الان که صحبت از ملال شد بد نیست به این هم اشاره کنم که به نظرم یکی از متفکرانی که تونسته ملال رو به خوبی به تصویر بکشه وودی آلن‌ه. یادمه قبلا یه چالشی گذاشته بودم برای خودم به اسم «هفت شب، هفت فیلم» و می‌خواستم فیلم‌هایی که از وودی آلن ندیده بودم رو تو یک هفته ببینم و راجع بهش بنویسم و تا حدودی هم تو این چالش موفق شدم، فیلم‌ها رو دیدم و پیش‌نویسی هم آماده کردم ولی نمی‌دونم چه اتفاقی افتاد که کاملش نکردم (شاید یک روز کامل شد!). باری، آلن به نظرم ساختار ملال و سرگشتگی انسان‌های این دوره رو به خوبی درک می‌کنه و چیزهایی که می‌سازه هم توصیف قابل‌قبولی از این درک‌شدگی رو به نمایش می‌ذاره.

نمونه‌اش هم فیلم « Irrational Man»؛ با بازی واکین فینیکس و اما استون. داستان زندگی ملال‌آور استاد فلسفه‌ای که دچار بدبینی عجیبی به زندگی شده و همه روزه و همه ساعته درگیر اونه، شور و شوق از زندگی‌اش رفته، برای نوشتن کتاب جدیدش مدام به بن‌بست می‌خوره و فقط زنده‌ اس و زندگی نمی‌کنه و روتینش رو سپری می‌کنه: درس دادن و ویسکی خوردن. تا این که به طور کاملا اتفاقی تصمیم می‌گیره یکی رو به قتل برسونه! و بعد از این تصمیم هیجان به زندگیش بر می‌گرده! با توجه به این که شخصیت اصلی فیلم مقالاتی در حوزه‌ی «Situational ethics» داره، باید ازش انتظار داشته باشیم که اخلاقیاتی که بهش پایبنده و سعی می‌کنه ازش صحبت کنه رو در چارچوب موقعیت برای انجام دادن کاری که تو ذهنشه هماهنگ کنه. چیزی که آلن سعی می‌کنه بگه اینه که گاهی ما فقط استدلال‌های اخلاقی میاریم که کارهایی که عمیقا دلمون می‌خواد انجام بدیم رو انجام بدیم. و اگر منفعت خودمون، زندگی و آزادی‌مون در یک سمت باشه و برقرار شدن حکمی اخلاقی که کاملا هم مستحقش هستیم در سمت دیگر، ترجیح خودمون مقدم‌تره! چیزی که تو این فیلم دیده میشه.

خلاصه این که اگر روزی حوصله هیچ کاری رو نداشتیم و فقط خواستیم تو خیابون راه بریم، یا دراز بکشیم و به سقف خیره بشیم یا حتی از صبح تا شب، موسیقی گوش کنیم هیچ اشکالی نداره چون قرار نیست همیشه Productive باشیم!

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت