بارها و بارها برای ما پیش اومده که برنامهای دقیق، منظم و منسجم رو از قبل برای انجام یک پروژه طراحی کرده و زمان خوبی هم برای عملیاتی کردنش در اختیار داشته باشیم ولی دست رو دست گذاشته و تا روز آخر هیچکاری نکردهایم؛ به این هیچکاری نکردن و اهمال در انجام، آکراسیا میگویند و بهترین مثال آن مثل شبهای امتحانه.
برای دانشآموزها و دانشجوها این اتفاق زیاد افتاده که از فرجهی بلندمدتی که برای خواندن یک درس (مثلا ریاضیات) داشتن فقط و فقط روز آخر یا نهایتا یک روز مونده به روز آخر سراغ کتاب و جزوه رفتند و با اینکه از قبل برای فرجه برنامه ریخته بودند که در خلالش کمی هم از درسهای دیگه بخونن! ولی این چرخهی به تعویق انداختن انقدر طولانی شده که نهایتا به شب امتحان رسیدند.
معنی آکراسیا در یک مثال شخصی
این بهتعویق انداختن کارها میتونه نتایج بدی بههمراه داشته باشه ولی خب، استثناهایی همیشه وجود دارند؛ یادم میآد سال پیشدانشگاهی بودم و امتحانهای نوبت اول شروع شده بود و من برای درس گسسته دو یا سه روز فرصت مطالعه داشتم که دقیقا در همان روزها با سریالی به اسم بورژواها (Borgias) آشنا شدم که برای من در اون دوره هیجان زیادی داشت. روزها از دست میرفت و من سریال میدیدم و یک خط هم نخونده بودم تا اینکه یک روز مونده بود به امتحان و اون نیروی درونی که معمولا در لحظات آخر ظاهر میشه و تاحدی ما رو از فاجعه نجات میده باید کمکم میکرد تا از صبح اون روز تا صبح روز بعد رو مشغول مطالعه میشدم، همانطور که تیم اوربان رو کمک کرد و اون رو دو روز کامل بیدار نگه داشت که پایاننامهاش رو تکمیل کنه، ولی خبری از نیروی من نبود. البته من هم ناراضی نبودم! وقتی هم که برف شروع به باریدن کرد من بزرگترین ریسک دوران تحصیلیم رو (حداقل تا اون موقع) انجام دادم و گفتم هرچه باداباد! نخوندم، حتی یک خط، و سریال رو تموم کردم؛ فردا مدارس به علت بارش برف و یخبندان تعطیل شد و البته من دیگه هیچوقت اون ریسک رو نکردم!
من شدیدا درگیر آکراسیا شده بودم…
بذار برای بعد…
یونانیها برای این دست از پدیدهها که با اهمالکاری، پشتگوشاندازی، به تعویق انداختن عامدانه کارها و هزار نوع اصطلاح دیگه همراهه چنانچه اشاره کردم آکراسیا میگفتند؛ آکراسیا یعنی ضعف در اراده و یا ناتوانی و اختلال در قوهی خودداری (Lack Of Self-Control)
مثالهای مختلفی در ذهن همهی ما هست و هرکدوم از ما حداقل یک بار درگیر آکراسیا شدهایم؛ «از شنبه شام نمیخورم، از اول ماه ورزش میکنم، این آخرین نخ سیگاری بود که کشیدم و … .» برنامههای بلندمدت را وعدهها میدهیم و زمانی تعیین میکنیم ولی وقتی لحظهی موعود میرسد کار دیگری میکنیم و البته از سوی دیگران سستعنصر شناخته میشویم! (که در مطلب چرا در برنامهریزی بلندمدت شکست میخوریم؟ از زاویهی دیگهای هم به قضیه نگاه کردم.)
به نظر من آکراسیا به عوامل زیادی بستگی داره که در این بین عوامل حواسپرتی نقش پررنگتری رو ایفا میکنه؛ تنها یک موبایل هوشمند با چندتا اپلیکیشن کافیه که هر برنامهای رو مختل کنه. آکراسیا نقطهای است که اولویتهای ردهپایینتر به جنگ اولویت اول میرن و زمزمهی «بذار برای بعد» رو تو گوش افراد میخونند. و اونجاست که هیچجایی بهتر از اکسپلور یوتوب یا اینستاگرام نمیتونه وقفه در انجام اولویت اول ایجاد کنه!
البته گاهی هم میشود به آکراسیا اجازه نداد که سکاندار بیحریف ذهن ما شود:
راههایی برای فرار از آکراسیا
یک زمان همکاری که در کشوقوس ترک کردن سیگار بود بهم گفت: «حتما باید یه اتفاقی واسم بیفته که چشمم بترسه و سیگار رو ترک کنم، حالت عادی نمیشه» و این نقلقول یعنی نیاز به وجود فشار بیرونی. یک جبر بی برو برگرد. باید یک نفر باشه تا از چاق بودن ما خوشش نیاد تا شروع به دویدن یا دوچرخهسواری کنیم. باید حتما ماشینمون وسط راه خاموش بشه تا اون رو به چکاپ ببریم و … . البته برای فرار از آکراسیا راههای دیگهای هم هست؛ تقویت نیروی اراده و هدفمندی هم میتونه کمک کنه. حقیقتا برای نوشتن متنی برای آکراسیا برخلاف محمدرضا شعبانعلی دچار آکراسیا نشدم؛ با اینکه امروز شاید نزدیک به ۱۰ ساعت از زمانم به کار کردن گذشت و قسمت عمدهای از وقتم رو مشغول تعریف استراتژی محتوایی مجموعه برای ماههای آینده بودم که طبیعتا خستگی ذهنی زیادی برام داشت ولی برای هدفی که گذاشته بودم حاضر شدم با خستگی کنار بیام و بشینم به نوشتن!