خلاقیت از کجا می‌آید؟

شاید خیلی از ما در برخورد با مسئله‌ای پیچیده به این نتیجه رسیده باشیم که داشتن خلاقیت وجه تمایز بزرگی محسوب می‌شه؛ یعنی یک انسان خلاق تفاوت‌های زیادی داره با کسی که صرفا تابع دستورالعمل‌هاست. و سوالاتی که بعد از این نتیجه‌گیری حاصل می‌شه جالبه؛ چطور می‌توان خلاق بود؟ آیا خلاقیت عنصری ذاتیه یا اکتسابی؟ ریشه‌ی خلاقیت کجاست؟

قبل از اینکه به منشا خلاقیت و این‌که چطور خلاق باشیم برسم بهتره که یه تعریف کوتاه از خلاقیت رو مرور کنیم:

خلاقیت همان راه‌نرفته‌ای است که در بین تمامی راه‌های دیگر از شانس موفقیت بیشتری برخوردار است.

تعریف بالا تعریفی بود که خودم از خلاقیت داشتم. فرهنگ لغت آکسفورد خلاقیت (creativity) را چنین تعریف کرده است:

استفاده از مهارت و تخیل در جهت تولید چیزی جدید و یا خلق اثری هنری.

به بحث اصلی برگردیم.

خلاقیت از کجا می‌آید؟

مجله‌ی کسب و کار هاروارد خلاقیت رو در گرو چهار عنصر کلی زیر می‌دونه:

  • کنجکاوی

کسی که به صورت ثابت و پیوسته سعی در یادگیری تجارب جدید دارد و به‌طور کلی برای تازه‌ها کنجکاو است بیش از دیگران روش‌های جدید رو برای حل مشکلی که پیش اومده به کار می‌گیره

  • تخیل

داشتن قوه‌ی تخیل این‌گونه به خلاق شدنکمک می‌کند که ذهن انسان در ارتباط دادن عناصر و ایده‌ها به یکدیگر چاره‌سازی کند.

  • خطرپذیری

برای خلاق بودن باید اعتماد به نفس کافی داشت؛ چون که همون‌قدر که خلاقیت ممکن است موفقیت را به همراه خودش بیاره امکان شکست هم وجود داره. و بنابراین بهتره که کمی ریسک‌پذیر بود.

  • همکاری با دیگران

بدون شک در زمان محدود ما برای زندگی، امکان تجربه بسیاری از پدیده‌ها وجود ندارد؛ پس چه بهتر که بتوانیم در همکاری با دیگران به انتقال تجربه مثبت برسیم.

به‌صورت کلی می‌توان گفت انسان خلاق، با تجربه است و این تجربه هم می‌تونه از کتاب‌ها و مقالات به‌صورت نظری به دست آمده باشه و هم به صورت عملی لمس شده باشه. انباشت تجارب مختلف مهارت را می‌سازه؛ پس می‌شه نتیجه گرفت انسان خلاق، مهارت‌های مختلفی داره که در برخورد با مسائل می‌تونه ازشون استفاده کنه.

آیا انسان‌های خلاق ذهن متفاوتی دارند؟

تا به این‌جای زندگی، همه‌ی ما از عنصر خلاقیت تا حدی استفاده کردیم؛ ولی آیا ممکن است که خلاق بودن برای بعضی‌ها آسون‌تر از دیگران باشه؟ به نظر من بله. البته فکر نمی‌کنم که عده‌ای خلاق به دنیا اومده باشند و برای خلاقیت ارزشی ذاتی قائل نیستم؛ هرچند در بسیاری از تحقیقات در حوزه‌ی اعصاب دانشمندان به نتایجی رسیده‌اند که ساختارهای مغزی ممکن است داشتن توانایی حل مسئله را در افرادی پر رنگ‌تر از دیگران به ودیعه بگذارد. ولی به‌نظرم خلاقیت بیش از هر کنش فردی تابع جامعه‌ی افراد است. به‌نظرم ذهنی که به‌صورت پیوسته درگیر نیازهای اولیه و طبیعی زندگی مثل داشتن سرپناه، سیر ماندن، خواب راحت و … باشه توانایی حل مسائل پیچیده و خلق راه برون‌رفت از شرایط فعلیش رو نداره. زمانی می‌توان در آموختن و تجربه‌ی راه‌های جدید کنجکاو بود که درگیر مسائل بقا نباشیم.

تمرینی برای داشتن تفکری خلاق

از اولین تمرین‌ها برای به چالش کشیدن ذهن و محک زدن سطح خلاقیت این است که از ابزاری که برای کار مشخصی استفاده می‌شه کارکردی متفاوت بگیریم. مثلا کتاب‌های قطور را می‌توان زیر سر گذاشت که بر خلاف طرز استفاده همیشگی از کتاب (خواندن آن) است. برای ابزاری مثل جوراب، توپ بسکتبال و مسواک چه استفاده دیگری می‌توان تعریف کرد؟ (hbr)

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت