از یکشنبه و یا نهایتا دوشنبه میدونم که آخر هفته چه مقالهای را میخوام بخونم، چه فیلم و سریالی را میخوام ببینم و چه کتابی را میخوام ادامه بدم. ولی خب همیشه قرار نیست طبق برنامه پیش برم و شاید آکراسیا در امور تقریبا تفریحی هم گریبانگیر باشه؛ برای مثال دایره گچی قفقازی برشت را از همکارم یک هفته میشه که قرض گرفتم ولی هنوز چیز خاصی ازش نخوندم و بهجای اون زمانی که اثر هنری بودم را تا جای خوبی ادامه دادم. در بحث مقاله هم یادداشتی دربارهی تصمیمهای خوب و بد کنار گذاشته بودم که از چرائی تصمیمها کمی بخونم ولی ترجیح دادم کمی موضوع را با دید ریشهایتر ببینم و سراغ بحث اختیار در تصمیمگیری رفتم.
اختیار در تصمیمگیری؛ آرزویی بزرگ؟
چقدر برای ما پیش اومده که در موقعیتی قرار گرفته باشیم که تصمیمها از قبل گرفته شده باشند و عملا هیچ نقشی در آن ایفا نکرده باشیم و یا حتی در بین مجموعهای محدود از گزینهها مجبور به انتخاب باشیم و به نوعی تصمیمگیری ما به اصطلاح دارای دامنهای خاص باشه و آزادی مطلق نداشته باشیم. روزهای انتخاب واحد میتونه تداعیکننده خوبی برای مفهوم تصمیمگیری با گزینههای محدود بهشمار بیاد. اونجایی که از بین دروسی که اعضای گروه هر رشته برای دانشجویان در نظر میگیره باید واحدهایی اخذ بشه که شاید با برنامهریزی قبلی هر کسی متفاوت باشه.
برای آنکه بیشتر راجع به مقولهی اختیار در تصمیمگیری بدونم و با توجه به اینکه تصمیمگیری را شاید بتوان در حوزهی علوم رفتاری و اجتماعی جای داد ترجیح دادم سراغ منابع و مقالات دندونگیری تو این حوزهها برم. ولی از اونجایی که اکثر ما شنیدن پادکست و یا حتی دیدن ویدئو را به مطالعهی یک متن در ساعات انتهایی روز ترجیح میدهیم، من هم سخنرانی خوبی از TED را با نام «آیا ما اختیار تصمیمات خود را داریم؟» (Are we in control of our own decisions?) شنیدم.
طراح پرسشنامه؛ برندهی خوششانس مسابقه!
دن آریلی که در حوزهی اقتصاد رفتاری مشغول پژوهش است در کمتر از بیست دقیقه از چیزی خبر داد که هم جالب و هم گمراهکننده بود. او معتقد بود که ما فکر میکنیم که تصمیم میگیریم و در واقع تصمیمها گرفته میشوند، چه با دخالت رای و نظر ما و چه بدون دخالت آن. سخنرانیاش آنجایی رنگ جذابیت به خودش میگیره که برای اثبات این گزاره نموداری از اهدای عضو کشورهای اروپایی را ارائه میده که در این نمودار کشورها از کمترین میزان اهدا به بیشترین میزان اهدا مرتب شده بود.
کشورهایی که بیشترین مشارکتکننده را در اهدای عضو داشتند در پرسشنامهای که توسط ادارهی راهنمایی و رانندگیشان طراحی شده بود این گزینه اومده بود:
□ اگر نمیخواهید در برنامه اهدای عضو شرکت کنید تیک بزنید.
و در پرسشنامهی کشورهایی که کمترین میزان مشارکت را داشتند اینچنین اومده بود:
□ اگر میخواهید در برنامه اهدای عضو شرکت کنید تیک بزنید.
جالب نیست؟ مردم در هر دو گروه هیچ فعالیتی نکرده بودند و در گروه اول مشارکت ۷۸ درصد و دومی ۲۸ درصد بود. تصمیمگیرنده کس دیگری بود؛ طراح پرسشنامه.
توهم در تصمیمگیری؛ حسی مشترک در بین همهی ما
ما فکر میکنیم که تصمیم میگیریم؛ وقتی برای یک میانوعده یخچال را باز میکنیم در واقع شاید تنها در فعل خوردن تصمیم گرفته باشیم. (اگر آن را به علت گرسنگی و جبر بیولوژیکی به حساب نیاریم!) و محتوایی که در یخچال وجود داره محدوده و شاید از علاقه و نیاز لحظهای ما خارج باشه. بنابراین دوباره با گزینههای محدودکننده سروکار داریم که سخنران اسم اون را «توهم در تصمیمگیری» میذاره که با تصمیمگیری واقعی خیلی متفاوته.
نکتهی دیگری که باید در نظر گرفت سیطرهی تصمیمگیرندهها بر منفعلان! است، تا جایی که کار و موقعیت اجتماعی هم دلیل بر گرفتن تصمیمهای واقعی نیست؛ کارمند و پزشک فرقی ندارند و باید بپذریم که زمانهایی محکوم به تصمیم نگرفتن میشویم و این عدم تصمیمگیری گاهی به دیکتهی تمامیتخواهان صاحبمنصب و گاهی به مواجههی انسان با پیچیدگیهای زیاد برای گرفتن تصمیمگیری بستگی داره تا جایی که ترجیح میدیم دیگران برای ما تصمیم بگیرند فقط به دلیل این که آسونتره.
چیزی که از از این قسمت TED و همچنین جمعبندی مطالعات قبلی نصیبم شد این بود که خیلی از عوامل خارجی، پیشفرضها و گزینههایی که به ما ارائه میشود زمینهساز تصمیمگیری ماست. بنابراین منعطف نبودن در برابر تصمیمی که قبلتر گرفتیم میتونه اشتباه باشه و گاهی بهتره که به گزینهی بازنگری نیمنگاهی داشت. چونکه هرچه بیشتر در بحث تصمیم و تصمیمگیری غرق میشویم نقش کمرنگ خودمان بیشتر نمایان میشه.
پس چرا باید روی تمامی تصمیماتی که گرفته شده پافشاری غیرمنطقی کرد و فرصت بهبود را گرفت؟