تصمیم گرفتم بعد از دو سه هفته که از کارهای وبلاگ غافل مونده بودم ستون «برخوردها» رو به روز کنم؛ اون هم به بهونه خواندن کتاب برخوردها در زمانه برخورد!
همیشه طرفدار آدمهایی بودم و همچنان هستم که خودشون رو سانسور نمیکنند؛ آدمهایی که رک حرفشون رو میزنند، اگه از چیزی خوششون نیاد ابراز میکنند و اگه خوششون بیاد پنهان نمیکنند. آدمهایی که نه گفتن رو خوب بلدن و تحت هیچ شرایطی به اصطلاح دچار رودربایستی نمیشن. ابراهیم گلستان یکی از این آدمهاست؛ شخصیتی که در حد بسیار بالایی به ادبیات و سینمای ایران اعتبار بخشیده و با آثارش در حوزههای مختلف به وسیعتر شدن افق فکری دنبالکنندگانش کمک زیادی کرده.
اخیرا کتاب تازه منتشرشدهای از گلستان را با نام «برخوردها در زمانه برخورد» خواندم و قسمت اول پادکست ویدئویی جریان را هم با محوریت همین کتاب روی یوتوب منتشر کردم. کتابی که از گزارشهایی تشکیل شده که نویسنده خودش شاهد اونها بوده و از دوران پر تنش ملی شدن صنعت نفت و اثراتی که بعد از اون به وجود آمده روایتهای مستندی را تعریف میکند.
برخوردها در زمانه برخورد؛ گزارشهایی با زاویهدید شخصی
شاید برای بعضیها گلستان خلاصه بشه در عاشقانههایش با فروغ ولی من گلستان رو با خشت و آینه شناختم و بعدش با اسرار گنج درهی جنی و اعتقاد دارم که همیشه جلوتر از دورانی که در اون زندگی میکرده در حال حرکت بوده و نتیجه این کار هم بدون شک همیشه مثبت. در این کتاب هم شاهد چنین اتفاقی بودم؛ کتابی که نویسنده در سال ۱۳۳۶ کار نوشتنش رو به پایان میرسونه ولی بنا بر دلایلی انتشار اون مدتها به تعویق میافته تا نهایتا در سال ۱۴۰۰ منتشر بشه و در معرض نگاه خوانندگان قرار بگیره. کتابی که از پنج گزارش که گلستان در دههی ۲۰ شمسی وقتی که در ادارهی مطبوعات شرکت نفت ایران-انگلیس مشغول به کار بوده تشکیل شده و حال و هوای مستند کتاب آدم رو به اون سالها میبره و هوای گرم آبادان رو به صورتش میزنه.
گفتم که در کتاب برخوردها در زمانه برخورد هم شاهد جلوتر بودن گستان از زمانهی خودش بودم؛ وقتی که کشور در بحبوحهی ملی شدن صنعت نفت و اتفاقات هیجانی حین و بعد از اون قرار داشت گلستان سعی میکرد به اصطلاح با عقل سرد به مصاف جنب و جوشهای داغ و پر حرارت اون سالها بره. نه این که با ذات عمل ملی شدن این ثروت ملی مخالفتی داشته باشه چنان چه در این کتاب هم بارها و بارها از طرف افرادی به «تودهای» بودن و همچنان تودهای ماندن مورد خطاب قرار میگیره، بالعکس از دنبالکنندگان و احترامکنندگان دکتر مصدق بوده ولی کار غیر اصولی و به دور از منطق رو جایز نمیدونسته. مثلا با جوانی که بدون در زدن وارد اتاق کارش میشه و بیانیهای رو بهش میده و با حالت دستوری میگه که این باید فردا در روزنامه صبح چاپ بشه مخالفت میکنه، کسی که میگه از این لحظه به بعد من رئیس اینجا هستم و چنان چه معلومه سابقهي کاری و رزومه مرتبطی در اون حوزه نداره. مخالفت گلستان با این دست از پدیدههاست که البته چوب این کارش رو هم میخوره و در ادامه برای پارهای از توضیحات! احضار میشه:
گفت: حرفهایتان هنوز حرفهای پیشتر هاست.
گفتم: آدم اگر امروز حرفهای دیروزش را دوباره بسنجد، و بعد نگاهشان دارد دیگر میشوند حرفهای امروزش. این فرق دارد با لاشمردهبازی و کلیشههای کهنه را توی کار آوردن.
گفت: کلیشههای رسم امروز چهطور؟ فرضا این حرفهای ضدآمریکا.
گفتم: یا به نفع آمریکا. کدام آمریکا؟ من همان اندازه در تصورتان ضدآمریکام که سر کار در خیالتان طرفدار ایرانیاید. هیچ کداممان هم نیستیم این جور در واقع…
ابراهیم گلستان؛ صریح، بیپرده، بیتعارف
یکی از ویژگیهای متمایزکنندهي گلستان بیتعارف بودن همیشگی اوست. کسی که در مطبوعات سالهای دور، دست به دفاع جانانهای از «قیصر» کیمیایی میزنه اون هم در دورانی که حوزه روشنفکری و منتقدان سینمایی انتقادهای جدی به این فیلم داشتند و البته اگر با کسی هم در افکار و نوع نگاه به رویدادها اختلافهایی داشته باشه باز از بیان اونها کوتاه نمیآد و بدون این که درگیر خودسانسوری بشه حرفش رو میزنه؛ مثلا صحبتهایی که در مورد جلال میکنه. این ویژگی اخلاقی-رفتاری نویسنده به طور واضحی در این کتاب هم قابل مشاهدهست. از گزارش اول که برخورد گلستان با یک شاعر مطرح ولزی گرفته تا صحبتهای صریحی که با مهندس بازرگان دارد.
همونطور که گفتم برخوردها در زمانهی برخورد رو به صورت ویدئویی هم معرفی کردم و از این به بعد سعی میکنم علاوه بر اینجا به صورت هفتگی در کانال یوتوب «جریان» و با موضوع معرفی و بررسی کتابهایی که میخونم و فکر میکنم به اشتراک گذاشتنشون میتونه جالب باشه فعالیت کنم. بدون شک باعث خوشحالی و دلگرمیه که دنبال کنید این کانال رو:
آدرس کانال یوتوب جریان: لینک