کمی درباره‌ی پدیده‌ی Overthinking و راه‌های مقابله با آن

معمولا وقتی که در یک کار منظم و ثابتی وقفه‌ای هرچند کوتاه می‌افتد عادت داریم از این مصرع مولانا استفاده کنیم که: «مدتی این مثنوی تاخیر شد…»

من هم استثنا نیستم ولی حتی اگر بتوانیم غیبت یک ماهه را تاخیر بلند در نظر بگیریم، قطعا از واژه مثنوی نمی‌توان استفاده کرد، چون‌که اوایل مسیر وبلاگ‌نویسی بودم و «دراز است ره مقصد و من نوسفرم». دقیقا بعد از آن که از استقامت یک ماهه! برای نوشتن در این‌جا گفتم درگیر چیزی شدم که در عین همه‌گیر بودن ترسناک نیز است؛ کرونا. و من که شب‌ها را برای وبلاگ‌نویسی کنار گذاشته بودم، برایم تمرکز و نوشتن چنان سخت شد که علی‌رغم میل باطنی‌ام راضی شدم پشت میز ننشینم و چیزی ننویسم.

این روند سه هفته طول کشید. و بنابراین من از شنبه گذشته مشکلی برای نوشتن نداشتم ولی از آن‌جا که همه‌ی ما تمایل به عقب انداختن کارهایمان که «آکراسیا» نامیده می‌شود داریم من هم خودم را فریب دادم که اگر از اول ماه شروع کنی بهتر است و در دل می‌دانستم که بهتر نیست!

باری، امشب می‌خواهم از پدیده‌ای بنویسم که به جرئت می‌توان گفت اکثرمان آن را تجربه کرده، درگیر آن بوده‌ایم و شاید هم‌چنان این پدیده بر ما ظاهر می‌شود و محو گردد؛ «Overthinking یا «فکر کردن بیش از اندازه» که بعضی‌ها به آن «نشخوار فکری» هم می‌گویند.

Overthinking یا فکر کردن بیش از حد چیست؟

این پدیده بنابر تجربه‌ی شخصی من می‌تواند در قالب‌ها و طرح‌های مختلفی در زندگی روزمره‌مان نمود پیدا کند. فرض کنید ماموریتی به شما سپرده شده است که ساعت هفت صبح سه روز دیگر یک چک بانکی را به بانک برده و اصطلاحا به حساب بخوابانید. از زمانی که این خبر را می‌شنوید تمامی توجه و تمرکزتان روی آن موضوع قفل می‌شود و به حالات مختلفی شما را آزار می‌دهد. مدام به این فکر می‌کنید که باید شش صبح از خواب بیدار شوم، نهایتا پانزده دقیقه را صرف صبحانه کنم، لباس بپوشم و روانه بانک شوم و یا نه، بهتر نیست اول کار را تمام کنم و بعد برگردم و صبحانه بخورم؟ بارها و بارها و بارها این روند را در ذهن می‌گذرانید که وارد بانک شده‌اید، نوبت گرفته‌اید، به انتظار نشسته‌اید، چک را پشت‌نویسی کرده و به حساب انتقال داده‌اید. به درستی می‌توان گفت این تماما در ذهن کسی که درگیر «فکر کردن بیش از حد» شده است می‌گذرد.

البته همیشه موضوع این‌قدرها پیش پا افتاده نیست و گاهی ماموریت، پروژه و .. چنان اهمیت دارد که Overthinking  خودش را به ما تحمیل می‌کند. خاطرم است سال‌ها پیش برای حل یک مسئله‌ای مرتبط با کنترل یک فرآیند شیمیایی که کمی هم بیش از اندازه به درازا کشیده شده بود نیازمند مدل‌سازی و اطلاعات دقیق بودیم و حدفاصل نهایی شدن پروژه تا بررسی صحت و راستی‌آزمایی مدل ارائه‌شده کمی وقفه افتاد و من تقریبا هر روز به آن مسئله فکر می‌کردم که اگر فلان داده صحیح نباشد چه می‌شود و یا اگر در به کارگیری پارامترهای موثر اشتباه کوچکی کرده باشیم چه؟ و ازین دست سوال‌ها. اولین بار نبود که درگیر Overthinking می‌شدم ولی یکی از جدی‌ترین دفعات آن بود. همه‌ی ما بسته به ارزش کاری که در حال انجام آن هستیم چه در مرحله پیش‌تولید (که لازمه‌ی اصلی آن تفکر و تبیین استراتژي است) و چه در مرحله‌ی پس‌تولید، به ابعاد مختلف آن فکر می‌کنیم ولی مساله این است که تا کجا می‌توانیم خودمان را غرق تفکر کنیم. تفکری که می‌تواند اضطراب و تنش را با خودش به همراه بیاورد.

آیا ما یک Overthinker هستیم؟

با دو مثالی که در بالا آوردم پدیده‌ی «تفکر بیش از حد» را در دو قالب کلی «نگرانی از اتفاقات پیش رو» و «تفکر دائم به موضوعات پشت سر» نشان دادم. یعنی اولی از آینده هراس دارد و دومی نگران اعمالی است که در گذشته انجام داده است. ولی اگر هنوز نسبت به این که آیا می‌توان به شما یک Overthinker یا نشخوارکننده‌ی فکری گفت شک دارید در خود این علائم را بررسی کنید. ۵ دلیلی که inc.com  به آن‌ها اشاره کرده بود:

  • از خود سوال‌هایی که با «چه می‌شد اگر…» آغاز می‌شود را زیاد می‌پرسید.
  • توانایی فکر نکردن به موضوعاتی که ذهنتان را مشغول کرده است ندارید.
  • زمان زیادی را صرف نگرانی‌هایی می‌کنید که هیچ کنترلی روی آن‌ها ندارید.
  • کسی چیزی بگوید و یا کاری کند که دوست ندارید در ذهن خود به او جواب می‌دهید
  • زمان زیادی را صرف فکر کردن به معنای پنهان حرفی که مردم زده‌اند می‌کنید.

راه‌هایی که در برابر «فکر کردن بیش از حد» به ما کمک می‌کند

فرض را بر این می‌گیریم که ما کاملا مستعد بودن در مقام یک Overthinker هستیم و از علائم بالا تعدادی از آن‌ها را در خود یافتیم، اکنون این سوال مطرح است که چاره چیست؟ راه مقابله کدام است؟ آیا باید با این مشکل که اگر کمی در آن زیاده‌روی اتفاق بیفتد به راستی باعث وجود اضطراب همیشگی می‌شود و می‌توان آن را جز مشکلات ذهنی دسته‌بندی کرد، مدارا کنیم؟ به آن بی‌توجه باشیم؟ چاره چیه؟

تونی رابینز در مطلبی به نام «How to stop overthinking» که توصیه می‌کنم نسخه‌ی کامل آن را بخوانید پس از آن‌که تعریفی از فکر کردن بیش از حد می‌دهد و دلایل وجود این پدیده را بیان می‌کند، راه‌کارهایی را برای مواجهه با آن ارائه می‌دهد:

  • گذشته را به حال خودش رها کن و از آن عبور کن.
  • در لحظه زندگی کن.
  • کنترل احساسات خودت را برعهده بگیر.
  • مشکلات خودت را شناسایی کن و به جای فکر کردن به مشکل به راه‌حل فکر کن.
  • افکار منفی و مخرب خودت را شناسایی کن.

چنان‌چه اشاره کردیم همه‌ی ما خواه ناخواه با این مشکل رو به رو شدیم و قطعا در ادامه هم خواهیم شد. به نظر من هم فکر کردن روی راه حل و افزایش توانایی حل مسئله می‌تواند کمک‌حال ما در برخورد با این وسواس فکری باشد.

12 دیدگاه روشن کمی درباره‌ی پدیده‌ی Overthinking و راه‌های مقابله با آن

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت