وبلاگ‌نویسی، عادتی پسندیده؟

زمان می‌گذرد؛ لحظه‌ها می‌توانند بی‌رحم باشند، اذیت کنند، به‌راحتی گذر نکنند و وقتی بیش از همه‌وقت به «گذشت زمان» نیاز داری آزارت دهند. زمان یکی از پارامتر‌های تاثیرگذار عصری است که ما در آن زندگی می‌کنیم و گاه و بی‌گاه از عبور تند ثانیه‌ها حرف می‌زنیم و از این‌که باید قدر لحظات را دونست صحبت می‌کنیم؛ ولی این خرگوش چابک روی دیگری هم دارد که به وقتش به لاک‌پشتی پیر تبدیل می‌شود.

مقدمه‌ی بالا رو برای روایت یک خاطره عاشقانه ننوشتم گرچه از حال و هوای نگارشش چنین برداشت می‌شه؛ درست یک ماه پیش بود که اولین مطلبم رو این‌جا بارگذاری کردم و به خودم قول دادم که این رویه رو برای دو الی سه ماه به صورت یک روز در میان انجام دهم و بعد از آن تصمیم بگیرم که چند مطلب را در هفته منتشر کنم. فروردین گذشت و من توانستم یک ماه را طبق برنامه جلو برم و امیدوارم از این به بعد هم به همین منوال باشه.

ایده‌ی اولیه‌ی وبلاگ‌نویسی شاید حدود چهار پنج ماه پیش به ذهنم رسید و دلیل اصلی‌ام برای این کار که می‌دونستم وقت نسبتا زیادی رو ازم می‌گیره انباشت اطلاعاتی بود که از طریق مطالعه‌ی کتاب‌ها، مقالات، گفت‌وگوها و … به‌صورت روزانه نصیبم می‌شه؛ ایده رو با دوستم مطرح کردم و از او خواستم نکاتی رو در این باب بهم بگه. باری، کار جلو رفت و دوم فروردین ماه اولین مطلب بارگذاری شد.

خیلی‌چیزها از وبلاگ‌نویسی یاد گرفتم و به‌نظرم عادت خوبیه ولی هنوز نمی‌دونم که این‌جا چطوری بنویسم؟ رسمی؟ محاوره؟ در پانزده مطلبی که قبل‌تر نوشتم گاهی به محاوره حرف زدم و گاه رسمی و شاید بذارم این روند به همین صورت جلو بره و قالب نگارشی واحدی برای نوشته‌هام در نظر نگیرم.

همون‌طور که گفتم چیزهای زیادی از این ماه یاد گرفتم که مهم‌ترینش این درس بود که «باید مطابق برنامه جلو رفت.» نباید هیچ چیزی رو برای ننوشتن در روز تعیین‌شده بهونه کرد، نه خستگی و میل زیاد به خواب و نه حتی بیماری. باید نوشت و نوشت؛ و من هم نوشتم. هر آن‌چه که می‌خوندم و برام جذاب میومد رو سعی کردم دربارش بنویسم و خواهم نوشت و این کار تا جایی پیش رفت که یکی از دوستانم گفت چرا وقتت را بیشتر به حوزه‌ی محتوا و یا دست‌کم یادداشت‌نویسی برای کتاب‌ها اختصاص نمی‌دهی و من هم جواب دادم که هر چه برایم جالب باشد را می‌نویسم و سعی می‌کنم در اول راه چندان محدودکننده ظاهر نشوم.

البته باید اشاره کنم که همه‌چیز هم منظم منظم جلو نرفت؛ مثلا دوست داشتم راجع به دکالوگ بنویسم و یا تجربه‌ی جذاب خواندن دو فصل (تا الان) از کتاب تجربه مدرنیته رو به اشتراک بذارم ولی هر کدام بنا به دلایلی عملی نشد.

در کل از تصمیمی که گرفتم خوشحالم؛ اول از همه می‌دونم که مطالبی که دونستنش برام مهم بوده و این امکان وجود داره که بخوام دوباره سری به آن‌ها بزنم رو به نوعی بایگانی کردم و دوم آن‌که به‌صورت منظم‌تری نسبت به گذشته می‌نویسم و ارتباطم با فضای نوشتن محفوظ می‌مونه.

اگر به‌هر دلیلی فکر می‌کنید که حرف‌هایی برای گفتن دارید حتما وبلاگ‌نویسی رو شروع کنید و مطمئن باشید که تاثیر جدی روی انضباط فردی داره.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت