کار تیمی؛ هم‌دلی بیشتر بازدهی بیشتر

وقتی دو نفر یا بیشتر در جایی، با هدفی مشترک جمع شوند عملا با مفهوم گروه مواجهیم. ولی برای آن‌که این گروه به تیم تبدیل شود همچنان به ابزارهای دیگر نیاز داریم؛ به نظرم نکته‌ای که بیش از همه باعث حرکت به سمت تیم‌شدن می‌شود داشتن درکی مشترک از اهداف، پیشرفت‌ها، شکست‌ها و آگاهی از وظایف یکدیگر است که این درک جمعی نهایتا باعث ایجاد حسی مشترک در فضای کاری می‌شود. داشتن هدف مشخص مهم است و تیمی موفق است که درک نسبتا خوبی از نقطه‌ای که قرار گرفته و نقطه‌ای که می‌خواهد به آن برسد داشته باشد. چون یکی از موضوعاتی که کار تیمی را شاید به مشکل بکشاند عدم شفافیت در اهداف کاری سازمان است. وقتی که هدف سازمان مشخص نباشد اهداف فردی هر کسی الویت اول او می‌شود که شاید باعث رقابتی شدن فضای کاری بشود. زیرا به نظر می‌رسد زمانی که هدف برای تک تک افراد تیم واضح باشد همدلی بیشتری در رسیدن به هدف شکل می‌گیرد. بنابراین اطلاعات کاری بهتر است در بین اعضا به اشتراک گذاشته شود؛ معمولا زمانی که تمامی افراد تیم این احساس را داشته باشند که تصمیم‌گیرنده هستند نتیجه خوب خواهد بود.

کار تیمی، معجزه‌ای راهگشا؟

در یکی از سخنرانی‌هایی که از TED با عنوان «How to turn a group of strangers into work» می‌دیدم، امی ادمونسون با دستمایه قرار دادن حادثه‌ی معدن شیلی که در سال ۲۰۱۰ به وقوع پیوست و باعث حبس ۳۳ معدن‌چی به مدت ۷۰ روز در اعماق زمین شد سخنرانی‌اش را آغاز می‌کند و دلیل زنده ماندن آن‌ها را کار تیمی می‌خواند، از قدرت سینرژي می‌گوید و یک تعریف قراردادی از تیم بودن ارائه می‌دهد:

  • وجود افراد ثابت
  • داشتن هدف مشترک
  • گروهی محدود از افراد
  • وابستگی در دستاورد

گاهی مساله‌ای که با آن رو به رو می‌شویم آن‌چنان غامض و پیچیده است که تنهایی از پس آن برنمی‌آییم و برای حل آن نیاز به یک تیم متخصص داریم؛ ادمونسون از یک پروژه‌ای مثال می‌زند که در آن مشاوران املاک، مهندس‌ها و حتی شهردار در آن حضور دارند اما هرکدام متعلق به فرهنگ و ادبیات خاص خود هستند، هر یک با دید منحصر به خودش به پروژه‌ی عمرانی هوشمند نگاه می‌کند و این تعدد آرا و دیدگاه‌ها باعث می‌شود که کار پیش نرود. به این پدیده برخورد فرهنگ حرفه‌ها یا professional culture clash می‌گویند. و کار به جایی برسد که هر متخصصی در کار خودش مدعی باشد و از دیگران نظرخواهی نکرده و در برابر نظر دادن دیگران هم انعطاف نشان ندهد:

وقتی چیزی را بدانید یاد گرفتن سخت می‌شود.

اتفاقی که شاید در ابتدای پیوستن به یک گروه جدید برای خود ما هم افتاده باشد. این پدیده ممکن است حتی از فرهنگ حرفه‌ای نیز بالاتر رود و به برخورد فرهنگی ختم شود. پدیده‌ای که ریشه در طرز فکر مختلف در افراد دارد. ولی سوال این جاست که چگونه می‌توان با این پدیده که مستقیما بازدهی گروه را تحت تاثیر قرار داده است مقابله کرد؟ باید به عنوان یک کارفرما به دنبال افرادی با روحیات مشابه بود و یا در قدم اول از افرادی که می‌شناسیم برای تیم شدن کمک بخواهیم؟ کلید این سوال در رهبری و مدیریت درست است. وقتی کار تیمی درست نتیجه می‌دهد که مطمئن باشیم که مسئولان اصلی گروه اقرار کرده باشند که راه حل را درست نمی‌دانند و برای این‌که به چنین نقطه‌ای برسیم باید فضای کاری را به طرزی جلو برده باشیم که اقرار به ندانستن به مثابه جهل مطلق یا ضعف تلقی نشود و به اصطلاح امنیت روانی لازم برای پذیرش ناآگاهی نسبت به موضوعی خاص وجود داشته باشد؛ پدیده‌ای که نامش را تواضع موقعیتی گذاشته‌اند. وقتی این تواضع نشان داده شود سایر اعضای یک تیم موفق دلسوزتر ظاهر شده و با مشارکت بیشتری سعی در برطرف کردن مشکلات خواهند کرد.

از شرکت‌های مطرح موفق در زمینه‌ی کار تیمی می‌توان به گوگل و پیکسار اشاره کرد.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت